مجله فرانسوی لوموند: «حاج قربان سلیمانی؛ کسى که درهاى بهشت را به روى غرب گشود.»
اگر عکس او را به هر فرانسوی نشان دهید او را خواهد شناخت. فرانسویها به او لقب «گنجینه راستین ملى» را دادهاند...... اما در ایران از هر 100 نفر حتی یک نفر هم اسم او را نشنیده است و این از لطف و هنردوستی و فرهنگنوازی جامعه ماست. حتی جامعه موسیقی کشور نیز او را قبول نکرد تا این که این پیر عشق به جشنوارههای مختلفی در سراسر دنیا دعوت شد و به رسم تقدیر چندین دکترای افتخاری موسیقی دریافت کرد.
می گفت: « وقتی ساز می زنم همه چیز را از یاد می برم. در وضعیت معمولی نشستن برایم سخت است؛ نیم ساعتی که می نشینم، خسته می شوم. اما ساز که می زنم؛ تو بگو دوساعت؛ سه ساعت می زنم. دیگر حواسم به چیز دیگری نیست. من با سازم حرف می زنم. سازبه من می گوید؛ حالا بزن یا نزن. نمی دانم او ساز من است یا من ساز او... وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمیتوانی از چنگش آزاد شوی. در این حال است که از خود بی خود میشوم، حساب زمان از دستم در میرود و تمام بدنم خیس عرق میشود. سیمهای ساز جان میگیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در میآیند.»
حاج قربان رابطه عجیبی با سازش داشت، گفته بود: که وقتی ساز سر حال نیست می فهمد چنان که در گفت و گو با یکی از نشریات از ماجرای اجرایش در سالهای دهه شصت خاطرهای جالب نقل کرده است: « وقتی به ساز نگاه کردم، دیدم که ساز با حالتی شگفت به من چشم غره میرود. به پسرم گفتم این ساز امروز خیلی غرور دارد و من نمی توانم حریفش شوم. پسرم گفت چارهای نداری باید روی صحنه بروی. مردم منتظرند. به روی صحنه رفتم. وقتی بر ساز زخمه زدم حال خودم را نفهمیدم. گویی من از زمین می زدم و او از آسمان جواب می داد.»
حاج قربان سلیمانی قوچانی، آخرین بخشی کامل که بیش از یکصد مقام موسیقی نواحی خراسان بزرگ را روایت می کرد، یکی از بزرگترین نوازندگان موسیقى مقامی در جهان، نوازنده بزرگ دوتار خراسانی، آخرین راوی بزرگ نسل بخشیان ترک شمال خراسان از مهمترین و برجستهترین هنرمندان ایران معاصر که نوای ساز و صدای او همه مرزهای سیاسی، فرهنگی، قومی، نژادی و زبانى را درنوردیده بود، عصر یکشنبه (30 دی) جان به جان آفرین تسلیم کرد و نغمه سازش خاموش شد. (مدیحه سرایی پس از مرگ عزیزان و بزرگان در فرهنگ ما مرسوم است.)
قربان سلیمانی ملقب به حاج قربان در سال 1299 در روستای ترکنشین علیآباد واقع در شمال شهر قوچان چشم به جهان گشود. او از هفت سالگى نزد پدرش کربلایی رمضان که خود یکى از نوازندگان برجسته و معروف دو تار در شمال خراسان بود به شاگردی نشست دو تار بدست گرفت و هنر نوازندگی را آموخت. کربلایی رمضان نیز هنرش را از پدر خویش آموخته بود. حاج قربان بیست ساله بود که پدرش درگذشت. بعد از فوت پدر نزد استادان موسیقى ترکى غلامحسین بخشی جعفرآبادی، حاج محمد بخشی قیطانی و عوض بخشی به آموختن نوازندگی دو تار و خوانندگی ادامه داد و در 21 سالگی عنوان بخشی گرفت. گفته شده است که شیوه نوازندگی او بیشتر متأثر از شیوه غلامحسین بخشی است.
حاج قربان یک کشاورز سادهزیست متشرع بود. از سال 1346 به مدت حدود ?0 سال به دلایل مذهبی دست به ساز نزد و از نواختن دو تار امتناع ورزید. وى در این زمینه گفته است: « یک روز بعد از سفر حج که از یک جشن عروسى برمیگشتم ملایی به من گفت که من و موسیقى من نفرین شده و شیطانى هستیم. من آن روز دوتارم را به گوشهای انداختم و دیگر ساز نزدم.» تا این که دو روحانی از مشهد بر خلاف شیخ اول به وی تاکید کردند که ساز زدن گناه نیست و موسیقی او را موهبتی الهی خوانده و تشویق به نواختنش کرده و وى را با سازش آشتی دادند.
وی داراى دو دختر و یک پسر است. او مطابق سنن ملى ترکى? هنرش را به تنها پسرش علیرضا که اکنون بیش از پنجاه سال دارد و همه جا در ساز و آواز پدر را همراهی می کرده آموخته است. پسرهاى علیرضا سلیمانى نیز که 11 و 15 ساله هستند به نوبه خود دنبالهروى هنر آبا و اجدادیشان هستند.
حاج قربان سالها در جشنوارههای مختلف موسیقی در ایران و فستیوالهاى خارج از کشور شرکت کرد و دوستداران هنر موسیقی را با هنر بیبدیل نوازندگی خود با موسیقى مقامی و فولکلوریک ترکى آشنا و شیفته کرد. او در ایران نیز پس از انقلاب در فستیوالهاى چندى در تهران شرکت نموده است. حاج قربان در سال 1369 دو برنامه در جشنواره موسیقی هزاره فردوسی اجرا کرد و در همین سال در جشنواره آواز و موسیقى انقلابى جایزه اول را به عنوان بهترین و اصیل ترین نوازنده به دست آورد. این نوازنده چیرهدست خراسانی از دست سیدمحمدخاتمی رئیسجمهوری سابق نشان درجه 2 فرهنگ و هنر دولتی دریافت کرده بود.
حاج قربان سلیمانى در جوانى به کشورهاى سوریه، عربستان (مکه) و ترکیه سفر کرده است. او در فرانسه (8 بار)، آلمان، سوئیس، بلژیک، کلمبیا، انگلیس، پرو، پاناما، آمریکای شمالی به کنسرتهاى گوناگون دعوت و در آنها برنامه اجرا کرده است. در سال 1991 میلادی که این هنرمند بزرگ ترک در فستیوال موسیقی و تئاتر سنتی ایران در جشنواره شهر آوینیون فرانسه شرکت کرده بود حضار را مجذوب و حیران هنر خویش ساخت و تحسین موسیقىدانان و آهنگ سازان بزرگ اروپا و نامى غرب را برانگیخت.
منتقدین اروپایی موسیقی در روزنامه فرانسوى «لوموند» به او لقب «گنجینه راستین ملى» را دادند و مجله مشهور فرهنگى فرانسوى « نوول آبزرواتر» در مورد او نوشت: «حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى در عین حال که بسیار طبیعى جلوه میکند،بسیار حیرت انگیز است.» در جشنواره آوینیون؛ که حاجی قربان ستاره جشنواره شد و به او عنوان: گنجینه راستین ملی داده شد، وقت برنامه اش 40 دقیقه بود. او دو ساعت ساز زد....پس از فستیوال آوینیون وى در مقابل تماشاگران به وجد آمده در پاریس اجراى هنر کرد. در این اجرا حاج قربان و پسرش از سوى تماشاگران سه بار به صحنه بازخوانده شدند و پس از آن بر دستهاى حضار حمل شدند. حاج قربان همان سال به جشنواره هنر ایران در دوسلدورف آلمان دعوت شد. پس از آن پیدرپى نشریات لوموند، لیبراسیون، لو نوئل اوبزئرواتور، بیبیسى و رسانه هاى دیگر با وى مصاحبه هایى انجام دادند و عکس وى در قاب جلد لیبراسیون شماره جولاى 1991 با تیتر گنجینهاى ملى چاپ شد. مجله لوموند فرانسوى نیز تصویر حاج قربان سلیمانى را روى جلد خود چاپ کرد و زیر آن نوشت: «کسى که درهاى بهشت را به روى غرب گشود.» با این فستیوال دنیاى غرب موسیقى او –موسیقى ترکى شمال خراسان را کشف کرد و بدین ترتیب او به یک نوازنده جهانی تبدیل و شهرتی بین المللى کسب کرد.
مرگ حاج قربان سلیمانی در وضعیتی تأسف بار اتفاق افتاد به دلیل اهمال کاریهایی که در سنت مدیریت هنری ما ایرانیان، امری عادی و نهادینه شده است و کمتر کسی از آن به شگفت درمی آید، تنها به دلیل نبود برخی امکانات، یک سرماخوردگی ساده وی را به کام مرگ فرستاد. یکی از همکاران در یادداشتی نوشته است که بیماری او با دومیلیون تومان قابل درمان بوده است.
در حالی که چند سال اخیر بودند بزرگانی از نوازندگان و خوانندگان موسیقی نواحی ایران که هم در عرصه هنر کم از این پیر خراسانی نداشتند و به همان اندازه هم صافی اعتقاد بودند، اما تنها اندک کسانی از درگذشت شان باخبر شدند. شاید اگر نبود تلاش فردی برخی از پژوهشگران موسیقی نواحی ایران، همانند محمدرضا درویشی، هوشنگ جاوید، جهانگیر نصری اشرفی و... این اندک حساسیت ها هم رخ نهان می کرد.
با ابراز گلایه از عدم توجه مسئولان اداره کل ارشاد خراسان باید یادآور شد که خانه موسیقی در این سالها کمتر به هنرمندان موسیقی نواحی توجه داشته است. آنها برای بیماری یک هنرمند موسیقی سنتی یا کلاسیک، مسئولان را کچل میکنند؛ اما تاکنون کمتر دیده و شنیده ایم که برای بیماری یک هنرمند موسیقی نواحی گامی بردارند.
به واقع جای تأسف است که در تلویزیون هیچ برنامهای در باب موسیقی و شناخت فرهنگ و هنر اصیل کشورمان پخش نمیشود و جای آن را موسیخیهای آبکی (اشتباه ننوشتهام: موسیخی) گرفته است. . . با آزاد شدن فعالیت در عرصه موسیخی به قول معروف هر کس از والده مهربانش قهر فرموده به سمت خواندن در تونل گرایش پیدا کرده است. به قول (ب. گ) یکی از خوانندههای درجه هزار صدا و سیما: « اگر الاغ هم در این دم و دستگاهها سر و صدا کند صدایش مانند قناری به گوش میرسد.»
جای بسی تعجب است که چرا نمایش سازهای موسیقایی در تلویزیون ممنوع و نمایش ابزار مصرف مواد مخدر آزاد است: و باز هم جای بسی برای تأسف است که به دلیل همین محرومیت بسیاری از مردم ما هنوز فرق تار و ستار و کمانچه و تنبک و دف و ...... نمیدانند!!!!!!!!!!!